اوضاع شهر را چطوری ارزیابی میکنید؟! تهران (و شهرهای دیگر) آراماند یا ملتهب؟
بگذارید اینگونه بگویم: تلفنی که با ایران صحبت میکنم، برداشتام این است که جو خیلی آرامتر از آن چیزی است که در دنیای مجازی به نظر میآید. فیسبوکی و توییرتری به ایران نگاه کنم، انگار کشور در آستانهی انفجار است.
کدام روایت صحت دارد؟ در کامنتها بنویسید.
و بگذارید سوالای شخصی و شاید تا حدی خودخواهانه بپرسم:
و آیا شما کسای را میشناسید که این روزها قصد خروج از کشور را داشته باشد و مشکلای برای خروج پیدا کرده باشد؟ یا کسای را که به هنگام ورود کشور دچار مشکلای شده باشد؟ مخصوصا سوالام از وضعیت دانشجویانای است که با وثیقه خارج شده بودهاند و حالا به کشور بازگشتهاند یا به تازگی برگشتهاند.
با مسوولین وزارت علوم که تماس گرفته میشود، میگویند «انشالله مشکلی نیست». متاسفانه با انشالله ماشاللهای که در ایران تحویل آدم میدهند نمیتوان زندگی کرد.
وضعیت خیلی آرام تر از آن چیزی است که فیس بوک و تویتر می گویند. زندگی به روتین ترین شکل ممکن در تهران در جریان است. دو هفته پیش اوضاع چندان خوب نبود اما الان آرام است.
یکی را می شناسم که چند روز پیش از کانادا برگشت، در فرودگاه که به مشکلی برنخورد. موقع برگشتنش هم هنوز نرسیده که بدانم به مشکلی بر می خورد یا نه، اما بعید است. اگر مشکلی بود خبر می دهم.
سلام! نه بابا اینجا خبری نیست! تازه ما تو یکی از مناطق مثلا پر التهاب داریم زندگی می کنیم!
دو تا از آشناهای ما 10 روز پیش رفتن یکی از کشورهای اروپایی امروز صبح هم بدون هیچ مشکلی برگشتن! البته قبل از انتخابات برای ویزا اقدام کرده بودند!
خوب دقیقن وضعیت همونطوره كه گفتید. در دنیای واقعی آرامش و در دنیای مجازی التهاب. حال كدام رو باید باور كنیم این هم حرفیه. نمی دونم شبیه آرامش قبل از طوفانه یا شبیه سكوت مرگ بعد از سونامیه؟
به نظر میاد که خبری نیست ولی من فعلا سفر آخر تابستونمو کنسل کردم حوصله هیچ جور بدبختی ندارم
آنقدر كه میبینم زندگی عادی در تهران «ملتهب» نیست. ولی وضع هم عادی نیست. خیابانها اغلب خلوتترند. و آدمهایی كه میبینم بیحوصله اما بهشدت پیگیرِ اخبارند. شبها هم صدای اللهاكبر را میشنوم.
من دو روز قبل از انتخابات برگشتم ایران و پاسپورتم را در فرودگاه گرفتند. یك بار 27 خرداد برای پسگرفتناش رفتم كه دوساعتونیم بازجویی شدم اما چیزی پس ندادند. امروز هم تماس گرفتند كه باید سهشنبه باز بروم. امیدوارم این بار…
khiaaboonaa osoolan khalvatan vali taghriban har rooz ye jaayi ye tajammo’i hast ke be zad o khord mikeshe. afraade sherkatkonande har rooz kamtar mishavand. masalan dirooz jelo masjede ghobaad bood. vali niroohaaye amniati too sathe shahr ziaadand.
khiaaboonaa shooloogh nist vali vaziat aaddi ham nist. aghallan too dor o barihaaye man enghadr baazdaashti o dast o pa shekaste hast ke har rooz ye aalam khabar beine shabakehaaye doostaam radd o badal she.
yani fazaaye ravaani hanooz moltahebe ke ehtemaalan baaztaabe hmine ke too donyaaye majaazi nemood mikone
Vaziate jalebie…
Ta yeki 2 hafte pish ke kheyli shooloogh bood amma alan be revale addi bargashte taghriban. Revale addi manzooram baraye badazohrast chon soba too mogheye shoolooghiaham aksare jaha revale addisho dasht yani mardom sobaro miraftan sarekar badazohra tazahorat. Ama alan yekami badazohra aroomtar shodan mardom ziad shoooloogh nemikonan tajamo kamtar shode amma hanooz mardomo sa ate 9.30 tooye poshte booma mibinim ke daran allaho akbar migan.
آتش زیر خاکستره.
مردم همه اش از هم می پرسند که : چه خبر؟؟
چطور می توان با اینهمه مردم ناراضی حکومت کرد؟
بغض گلوی ایران را گرفته است .اگر بترکد ایران منفجر می شود .
اولین باره وبلاگتون رو میبینم. اولین چیزی كه به نظرم رسید این غلط نویسیها بود. خیلی تعجب كردم وقتی (كسی) رو (كسای) مینویسی، یا (سوالی) رو (سوالای) یا (مشکلی) رو (مشکلای) نوشتین. اما این غلطه. این (ای) هرجایی کاربرد نداره که!
(یک خانه) رو می تونی بنویسی (خانهای) اما (یک کس) رو نمی تونین بنویسین (کسای)
ببخشید که اینا رو گفتم. امیدوارم ناراحت نشین. اما اولین چیزی که تو وبلاگت توجهم رو جلب کرد این بود.
به بابک: ممنون از اطلاعرسانیتان. اگر خبر جدیدتری پیدا کردید -مخصوصا در مورد دوستتان- خبرم دهید.
به نیکی: ممنون از خبرتان. آیا آشناها دانشجو بودند؟
به بوگی: احتمالا ترکیبی از هر دوست. به این نتیجه رسیدهام که واریانس رفتاری/اعتقادیی جامعهی ایران بسیار بیش از حد معمول دیگر جوامع است.
به نیما: هممم … !
به پرستو: امیدوارم بتوانی پاسپورتات را پس بگیری. دلیلای گفتند که چرا باید پاسپورتات را از تو بگیرند؟
به نسیم: ممنون از توضیحاتتان. من هم دارم به همین نتیجه میرسم.
به کیانایک: قربان شما بروم من! ممنون از توضیحای که دادی. آیا هنوز هم اللهاکبرها ادامه دارد در محله؟!
به نازلی: میپرسند؟ در خیابانها و تاکسیها هم میپرسند؟
به امید: نمیدانم آیا این بغض میترکد یا نه. آخر طبق روایاتی، مردم بیست و خردهای سال است که بغضیدند.
به این شیوهی زباننگاری (رسمالخط) میگویند «بیفاصلهنویسی». به دلایل زیادی آن را به ملغمهای که معمول است -و البته به تدریج کمرنگتر میشود- ترجیح میدهم.
چه ملغمهای؟ مثلا از شما میپرسم چگونه تشخیص میدهید «کتابی» به «یک کتاب» اشاره میکند (و در نتیجه یای نسبت است) یا صفت نسبت است؟ آیا میتوانید تکقانونای برای تشخیص آن بیان کنید؟
برای اطلاعات بیشتر به
http://weblog.sologen.net/?p=1314
مراجعه کنید.
کلی محضوض شدیم از مکاتبه دو برادر .
درسته. من قبول دارم كه كتابی همیشه به معنی یك كتاب نیست. اما در هرحالتش چیزی كه شما استفاده میكنید یك رسم الخط مندرآوردی است. كتابای مطلقا بی معنیه اینكه كتابی به چه چیزی اشاره میكنه در جمله معنی پیدا میكنه نه در رسمالخط خود كلمه. بیفاصله نویسی هم به معنی اضافه كردن حروف نیست كه. جدانویسی كلمات هم همینطور. میتوانید بنویسید گفته ام یا گفتهام اما دومی به لحاظ رسم الخط وبنویسی درستتره و كتابخوان هم درستتر از كتابخوان. اما اضافه كردن یك الف منظور من است. مثل كسای به جای كسی. این ربطی به بیفاصله نویسی نداره.
اما در هر حالت آدم میتونه هر جوری كه دلش بخواد بنویسه یا اصلا خط و زبان مخصوص خودش رو ایجاد كنه. اما چیزی كه شما استفاده میكنید برای زبان فارسی درست نیست.
به پرنده آبی: ممنون از توضیحاتتان.
خوب منای که ایران نیستم قاعدتن نباید کامنت دهم، ولی خوب لردی گفتند 😉
تجربهی من هم همینه که وضعیتای از خارج از ایران دیده میشه خیلی تشدید شده است، به این دلیل ساده که ما صحنهی درگیری/تظاهرات/… را میبینیم و نه قسمتهای آرام شهر را.
ولی این که شهر چقدر شلوغ است یا زندهگی عادی چه اندازه در جریان است، لزومن چیزی را نشان نمیدهد و سنگ محک مناسبای برای تخمین آیندهی وضعیت نیست. یک زمانای بوده که برای پایین آوردن یک حکومت، چند صد نفر آدم کارآزموده کافی بودهاند (انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و تکنیک تروتسکی). اکنون شاید نتوان با چند صد نفر و مخصوصن آن روشها کاری انجام داد، ولی روشهای دیگری وجود دارند که احتیاج به مشارکت یکبارهی تعداد فراوانای آدم ندارند.
به عنوان یک مثال، اعتصاب احتمالی بخش نفت یا بازار تهران را در نظر بگیریم و تأثیرش را در مقایسه با هر مقدار و تعداد تظاهرات در خیابانها.
خلاصهی کامنت [بیربط]م 😀 این که از شلوغی/آرامی شهر هیچ نتیجهای نمیتوانی بگیری. و البته ما غالبن اخبار را بزرگنمایی شده دریافت میکنیم.
اوه راستی، قسمت باربط هم میتواند داشته باشد نظرم!
برادر گرامی ۲۹ خرداد رفته ایران، مشکلای نداشته. دخترخاله جان هم روز بعدش که البته باعث شده برادر و مادر گرامی مقادیری گازاشکآور بخورند در مسیر به فرودگاه که به خیر گذشته. هر دو نامبرده همچنان ایران هستند.
نظر غیرکارشناسی: اگر میدانستید که انتخابات به چنین وضعیتای ختم خواهد شد، میتوانید سرنوشت احتمالیتان و مشکلات بازگشت در صورت حضور در ایران طی هفتههای آینده را هم بدانید!
تهران
خاكستری زیر آتش
نیمه جان اما زنده
هیاهو هست اما كم و بیش و فقط در چند خیابان و كوچه
البته گارد های ویژه گهگاهی پیدایشان میشود و در خیابان ها گشت میزنند
بالاخص این بسیجی های به ظاهر برادر !!!!!
همه چی آرومه، فقط غروب ها بعضی روزها تو یه میدونی شاید تجمعی چند صد نفره ای برقرار باشه، همین!
به روزبه: لرد بزرگوار! کامنتهای عالمانهی شما همیشه باعث خوشنودیی ماست.
در مورد اینکه تعداد اندکی از افراد میتوانند بسیار موثرتر از جمعیت بزرگ باشند با تو موافقام. اینکه چگونه چنین چیزی رخ دهد البته خود مسالهی مجزایی است. مثلا اعتصاب بخش نفت میتواند موثر باشد اما من دلیلای برای رخدادناش نمیبینم (در واقع نمیدانم نیروهای پشت نفت چه کسانی هستند). مثالاش در وقایع اخیر به نظرم تصورِ تلاش پشتپردهی هاشمی بود و مجلس خبرگاناش – که البته به نظر نمیآید به نتیجهای رسیده باشد.
دقیقا به همین دلیلای که نمیتوانم پیشبینی کنم چه اتفاقای میافتد (گرچه به احتمال نود درصد هیچی!)، دچار اضطرابام!
به Voice of Silent: اوهوم، ممنون! مشکل آتش زیر خاکستر این است که حجم و اندازهاش به این راحتیها قابل اندازهگیری نیست.
به محمدجواد شکری: ای بابا!
این سكوت ترسناك است…
از سوی هر دو گروه!!!
خوشایند نیست…..
انگار در پس زمینه اتفاقات شومی در جریان است…
باز هم از سوی هر دو گروه!!!
آرامه، آتش زیر خاکستر، به این وبلاگ هم سر بزن mirhouseyn.blogfa.com
برای اگوست بلیط دارم اما دوستان می گن پاسپورت دانشجوها رو ازشون می گیرن ! نمی دونم تا جه حدی صحت داره . شما خبر نداری؟
هوم…تقریبن طبیعی اما تا حدی آماده ی انفجار. اگه سوشال یا پالیتیکال(!) اکتیویست نبودی دلیلی نداره مشکلی ایجاد شه.
تازه بعضیام با وجود اینکه مشمول اکتیویسمن قسر در میرن.
نه! منم چند نفر رو میشناسم برگشتن ایران (روز 20 June) و هیچ چیزی هم نشد.
man shanbeye gozashte amadam iran az America va hich mishkeli ham nadashtam,,,,, inja kheli ajib arame, hese arameshe ghabl az tofan ra mide 😦
نیستید..
هستید..
كجایید
تهران بد نیست….
روز هابا ایمیل سیاسی و بالاترین می گذره…..
اینکه تو خیابون..کسی و علنا بگیرن…نه
مردم صبا سر کار میرن شبا هم تو خونه
بی بی سی نگاه می کنن.یه عده هم لابد به ا.ن درود می فرستن…
یه عده هم دستگیر میشن لابد ما نمی فهمیم!!!
نمی دونم….
ولی این زخمی نیست که التیام پیدا کنه….
پس فردا اگه بگن فلان جا راهپیمایی بی خطریه …
.باز فک کنم مردم برن
در مورد ایران اومدن یه دانشجوی !!!! سبز خطرناک!!!
هم به نظر من بهتره بی خیال بشه
چه دلیلی محکمتر و منطقی تر از بی منطقی صاحبان قدرت
شب بلند میشن ..صبح یه تصمیم میگرن
سلیقه شخصی هم که فرمول کارشونه
و تنها چیزی که مهم نیست قانونه
یکی میاد گیر میده یه دستوری از روی معده اش میده
حالا بیا و ثابت کن
الان یه جوری بین خودشون هم اختلافه
چی کار کنن این گند و جمع کنن
حدس من از اوضاع اینه که مدام مردم و محدودتر کن!….
اون دو هفته بل بشور بود….
و
خارج کنترل
اما از دیروز این پلیس های یگان ویژه و نیرو انظامی که برای طرح زوج فرد سر
خیابان ها بودند
باز برگشتند سر خیابونا
تو اون دوهفته…چون سر گرم کتک کاری بودن
زوج و فرد ول کرده بودند
الان به اوضاع مسلط تر شدن
از نظر من
هر چی جلوتر بره….به نظر من بیشتر جاسوس بازی در میارن…
تو اینترنت چمپره زدن…چه خبری ..کجا هست….
سریع واکنش نشون میدن…
والا چی می دونم…اینا همش نظر شخصیه منه
دو تا از آشناهای غیر دانشجوی ما بعد انتخابات…..
یکی به نیوزلند رفت یکی به سوئد…
جالبه بدونی
اون سوئدی ویزا ش رو بعد انتخابات گرفته
یکی دیگه هم داره میره آمریکا آخر هفته بعد
ما می ریم برسونمیشون
خبر خاصی بود برات میگم
سلام بچه ها
همش حرف مفته
نه پاسپورت میگیرن نه تهران شلوغه
نمی دونم چه خبره ولی فک و فامیل ما که به موسوی رای دادن مثل سگ پشیمونن. من 4 تیر وارد شدم. انگار نه انگار. 18 تیرم رفتم بیرون. بازم انگار نه انگار
بعد از 18 تیر دیگه خبری نیست
شهر در امن و امانه!
البته بازداشتی ها آزاد نمیشن، هرچند دیگه دنبال اونایی که قبلا بودن هم نیستن ظاهرا.
وضعیت روزنامه ها واقعا اسف باره
دانشگاه ها که دیگه هیچی، معلوم نیست قراره چی بشه، همش در حد شایعه هیچی قطعی نیست ولی وضعیت خوبی نیست اصلا
فکر کنم تو جامعه مجازی چیزی به نام اغراق نیست، نگرانیه و یه جور آینده نگری، یا پیش بینی مثلا
سلام،
ممنون از همه بابت پاسخهایشان.
برای کسانی که میپرسند: من هستم، اما در این چند وقت حرف چندانی نداشتم که بگویم.
شما كی هستی؟كمی در مورد خودت میگی؟ دوست دارم بدونم.
به «من»: در مورد خودم چند خروار در این وبلاگ نوشتهام. چیز بیشتری برای بازگویی عمومی وجود ندارد.
شما که هستید؟! من هم دوست داریم بدانم!
مطمئن باش به خاطر زیر سوال بردن شما این سوال رو نكردم.افكار ونظرات شما هم با افكار خیلیهای دیگه خیلی شبیهه.
به «من»: احتمالاش هست. به چه کسانای مثلا؟