کلی نوشته بود و با تمام وجود -یا حداقل اینطور به نظر میرسید- اعتراض کرده بود به یک وضعیتی، آنگاه در کامنتاش نوشته بودند «متن زیبایی بود. دستت درد نکند». زیبا؟ مساله زیباییست؟!
ماه: ژوئیه 2003
شرط کافی برای پیامبر-نبودگی
کافیست یک بار قتل کنی تا پیامبر نباشی (نوشتهی قبلی را بخوان).
من از فرآیندهای ANDی خوشام
من از فرآیندهای ANDی خوشام نمیآید: نه یادگیریی آنها ساده است (دوشنبه یک تز فوقلیسانس در اینباره خواهیم داشت)، نه یافتن تکاملیی آنها ساده است (یک مشکل شناخته شده در combinatorial problemsهایی که با GA حل میشوند) و زندگیای که اینگونه دچار فروپاشی شود قابل تحمل است. کافیست یک اشتباه بکنی -یک جز را به اشتباه انتخاب کنی- تا خود را در حضیض ببینی. آیا اینها اجتنابناپذیرند؟ دوست داشتم نبودند، اما انگار هستند – تجربهاش کردهام.
داشت میمرد و بیوقفه حرف
داشت میمرد و بیوقفه حرف میزد.
… سرش را پایین انداخته
… سرش را پایین انداخته بود و درست مثل ناپلئون دستهایاش را پشتاش گره زده و متفکرانه در طول راهرو قدم میزد. در که باز شد، گل از رویاش شکفت و به آن سو دوید. [این داسنان است، این مظهر غیبت است، و این تاریخ است.]
هیچ چیزی را بیش از
هیچ چیزی را بیش از حدی نمیتوان فهمید،
هیچ چیزی را کمتر از حدی نمیتوان نفهمید،
هیچ حرفی بیش از حدی درست نیست،
هیچ حرفی کمتر از حدی غلط نیست،
هیچ چیزی، همیشه صادق نیست.
دوران home alone بودن من
دوران home alone بودن من تموم شد! دیگه نمیخوام تنها باشم، هیچوقت! خیلی بد بود، خیلی!