[گزارش مومنان] روزه‌گیران و روزه‌خواران

مدت‌ای پیش از خوانندگان ضدخاطرات خواستم تا بگویند که آیا در ماه رمضان روزه می‌گیرند یا خیر. در نوشته‌ی پیشین درباره‌ی انگیزه‌های‌ام مفصل توضیح دادم. اینک نتایج آن نظرسنجی را با اندک توضیح و تفسیری می‌آورم. پیش از ادامه باید بگویم که انتظار ندارم خوانندگان وبلاگ‌ام نمونه‌ی خوب‌ای از بافتِ جمعیت‌ی ایران باشند، اما با این وجود به گمان‌ام ایشان نمونه‌ی قابل قبول‌ای از قشر تحصیل‌کرده و متوسط بالای جامعه‌ی ایرانیان هستند.

سوال نخست نظرسنجی چنین بود (اعداد در تاریخ اول دسامبر ۲۰۰۹ ثبت شده‌اند):

آیا از سن هجده سالگی به بعد تاکنون روزه گرفته‌اید؟

۱) مرتب (هر سال، بیش از بیست روز از ماه رمضان)
۲)‌ نیم‌بند (بعضی سال‌ها گرفته‌ام، بعضی سال‌ها نه؛ بعضی روزها گرفته‌ام،‌ بعضی هم نه)
۳) خیلی کم (یک ماه در هر چهار پنج سال؛ دو سه روز در هر ماه رمضان)
۴) اصلا (در هیچ ماه رمضان‌ای و در هیچ روزی از آن روزه نگرفته‌ام)

۳۲۴ نفر به این سوال پاسخ دادند. حدود ۳۱ درصد افراد هیچ وقت تاکنون روزه نگرفته‌اند. حدود ۳۹ درصد افراد به طور مرتب روزه می‌گیرند و بقیه نیز گه‌گدار روزه‌بگیرند. نتایج را در نمودار اول می‌بینید.

به دلیل ساده‌بودن نظرسنجی، رفتار دقیق رای‌دهندگان مشخص نیست، اما به نظر می‌آید کسان‌ای که گزینه‌ی خیلی‌کم (۱۷ درصد) را انتخاب کرده‌اند -مخصوصا آن‌ها که به خاطر توضیح «یک ماه در هر چهار پنج سال» این گزینه را برگزیده‌اند- آن‌هایی هستند که سالیان ابتدای هجده سالگی به بعدشان درباره‌ی مذهب شک‌زده بوده‌اند ولی پس از گذشت چند سال به خیل بی‌عملان مذهبی پیوسته‌اند (چه به خدا باور داشته باشند و چه نداشته باشند). البته می‌توان تصور کرد که فردی چند سال اصلا روزه نگرفته باشد ولی از امسال شروع کرده باشد به روزه‌گیری، اما به نظرم این حالت کم‌احتمال‌تر است. با این استدلال، حدود ۴۸ = ۳۱ +‌۱۷ درصد افراد در حال حاضر روزه نمی‌گیرند. هم‌چنین اگر گزینه‌ی «نیم‌بند» را نیز در نظر بگیریم،‌ می‌توان احتمال داد که عدد ۴۸ درصد حد پایین‌ای برای روزه‌نگیران امسال باشد.

حال به سوال دوم برسیم:

آیا امسال (سال ۱۳۸۸) روزه گرفتید؟
۱) بیش‌تر روزها
۲)‌ یکی در میان (حدود ده پانزده روز)
۳) یکی دو روز ولی نه بیش‌تر
۴)‌ اصلا و ابدا

۳۱۸ نفر به این پاسخ سوال دارد که از میان ایشان حدود ۵۹ درصد افراد امسال اصلا روزه نگرفتند و ۳۱ درصد نیز بیش‌تر روزها روزه بگیر بودند. ۱۰ درصد باقی‌مانده روزه‌گیری‌شان نصفه و نیمه بوده است. نتایج را در نمودار دوم می‌بینید.

عدد ۵۹ درصد قابل مقایسه -ولی نه دقیقا یک‌سان- با ۴۸ = ۳۱ +‌ ۱۷ گزینه‌ی کسان‌ای است که تاکنون اصلا و ابتدا روزه نگرفته‌اند و یا این‌که خیلی کم روزه گرفته‌اند.

مقایسه‌ی ۳۱ درصد کسان‌ای که مشخص کرده‌اند «بیش‌تر روزها» روزه گرفته‌اند با ۳۹ درصدی که در سوال پیشین اعلام کرده بودند که «مرتب» روزه گرفته‌اند جالب توجه است. بگذارید چهار توضیح برای این ریزش ارائه دهم:
۱)‌ به احتمال بخش‌ای از تفاوت به این باز می‌گردد که «بیش‌تر روزها» (سوال دوم – گزینه‌ی اول)‌ احتمالا عددی نزدیک به ۲۹-۲۸ روز را به خاطر می‌آورد ولی توصیف «مرتب» (سوال اول – گزینه‌ی اول) این است که فرد «بیش از بیست روز از ماه رمضان» روزه بگیرد. تفاوت بین ۳۹ درصد «مرتب» و ۳۱ درصد «بیش‌تر روزها» می‌تواند بدین‌گونه تفسیر شود که حدود ۸ درصد افراد بیست و خرده‌ای روز در ماه رمضان روزه می‌گیرند.
۲)‌ اگر ۴ درصد «یکی در میان» (سوال دوم – گزینه‌ی دوم)‌ را به ۳۱ درصد «بیش‌تر روزها»‌ (سوال دوم – گزینه‌ی اول) بیافزاییم، به عدد ۳۵ درصدی می‌رسیم که باید دست‌کم پانزده روز یا بیش‌تر روزه گرفته باشند. این عدد هم‌چنان از ۳۹ درصد روزه‌گیران «مرتب» کم‌تر است.
۳) ممکن است بعضی‌ها هنوز زیر هجده سال باشند و در نتیجه سوال دوم را پاسخ نداده باشند. این توصیف به نظر کافی نمی‌آید چون دست‌کم تعداد رای‌دهنده‌های سوال اول بیش‌تر از سوال دوم بوده است.
۴) آدم‌ها در انتخاب گزینه‌ها چندان دقیق نیستند! یعنی حتی پاسخ یک فرد بین سوال اول تا سوال دوم خود-سازگار نیست. نادقیق‌بودن رفتار آدمیان در پاسخ به نظرسنجی را پیش‌تر در این‌جا و این‌جا دیده بودیم.

خلاصه و نتیجه‌گیری

به طور خلاصه به نظر می‌آید حدود ۳۰ درصد جمعیت ایرانیان‌ای که وبلاگ مرا می‌خوانند و نظر داده‌اند، اصلا اعتقادی به عمل به اسلام و به طور خاص روزه‌ ندارند و حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد یا اصلا و یا دست‌کم چندان روزه‌گیر نیستند. هم‌چنین حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد افراد کم و بیش روزه بگیرند که با این‌که چنین عددی قابل مقایسه با عدد غریب‌ای چون ۹۸ درصد مسلمان در ایران نیست، اما هم‌چنان نشان می‌دهد حضور اسلامِ عملی در ایران بسیار جدی و پررنگ است.

یکی از نتایج جالب این نظرسنجی برای من وجود پُر-رنگ و هم‌زمان دو قشر مذهبی و غیرمذهبی در بین جامعه‌ی آماری نزدیک به قشر متوسط ایرانیان است (دست‌کم در سطح عمل به یکی از مهم‌ترین فرائض دین اسلام). این نتیجه تبعات سیاسی و فرهنگی‌ی مهم‌ای دارد:

از دیدِ سیاسی چنین نتیجه‌ای بیان می‌کند که قوانین جامعه‌ی ایران باید وجود این دو قشر را محترم بداند. هرگونه برنامه‌ریزی برای ایران و آینده‌اش باید در نظر بگیرد که قوانین ایده‌آل برای چنین جامعه‌ای نه می‌تواند شبیه به قوانین فعلی‌ی ج.ا. باشد که فرض را بر مسلمانِ مومن‌بودن همه ایرانیان می‌گذارد و نه ممکن است در چارچوب فکری‌ای تدوین شود که مذهب را غریبه‌ای بین ایرانیان بشمارد. قوانین ایران اگر بر هر کدام از این دو راه برود، حقوق اقلیت‌ای بزرگ را زیر پا خواهد گذاشت.

هم‌چنین این نظرسنجی نتیجه‌ای فرهنگی دارد و آن این‌که به ما یادآوری می‌کند که با احتمال زیاد یکی از همسایه‌های‌مان ممکن است بی‌مذهب باشد و دیگری مذهبی و اگر ما بخواهیم رابطه‌ای نیکو با هر دوی‌شان داشته باشیم باید بتوانیم روابطمان با ایشان را در چارچوب دیگری غیر از دوگانه‌ی مذهب-غیرمذهب تدوین و تفسیر کنیم. به عبارت دیگر اگر دوگانه‌ی درون‌گروه-برون‌گروه‌مان بر این اساس باشد که دیدگاه فرد مقابل درباره‌ی مذهب مشابه با ماست یا نه، آن‌گاه به تناقض‌ای می‌رسیم که از یک سو «ایرانی» خوانده می‌شویم و از سوی دیگر نمی‌توانیم نیم‌ای دیگر از ایرانیان را «خودی» و در یک گروه بدانیم.

متاسفانه به نظر می‌آید چنین پدیده‌ای هم‌اینک در بین ایرانیان دیده می‌شود و بسیاری از آن‌ها گروه مقابل‌شان را زبون و حتی نزدیک به غیرانسان می‌شمارند. چنین پدیده‌ای البته کم و بیش طبیعی است: بایاس‌های قومیتی، مذهبی و غیره کاملا جهان‌شمول‌اند و تا وقتی که رابطه‌ی کافی بین دو گروه ایجاد نشده باشد نیز از بین نمی‌روند.

در نهایت سپاس‌گزارِ شرکت‌کنندگان نظرسنجی استم. منتظر نظرسنجی‌های دیگر باشید!

[استفاده از این داده‌ها و نمودارها با ذکر کامل منبع (لینک به این پستِ وبلاگ)‌ بدون اشکال است. کپی بیش از یک پاراگراف از این نوشته بدون اجازه قبلی ممکن نیست.]

[گزارش مومنان] پیشینه و پیشینیان

یکی از سوال‌های همیشه جذاب برای من، میزان باورمندی‌ی افراد به مفاهیم ماورای طبیعی و مذهبی است. دانستن پاسخِ سوال‌هایی چون چند درصد دوستان/آشنایان/مردم شهر و سرزمین‌ام به خدای با فلان خصوصیات باور دارند و یا چه میزان از آن‌ها خود را متدین می‌دانند و به دین‌ای پای‌بندند، سالهاست که برایام جالب است و البته جالبتر از آن دلیل چنین باورمندی است. به همین خاطر مدتهاست می‌اندیشیده‌ام تا نظرسنجی‌هایی در حول و حوش چنین موضوعاتی در بین دوستان و آشنایان‌ام به طور خاص و وبلاگ‌ستان به طور عام برگزار کنم که تاکنون یکی دو موردش را دیده‌اید (نظرسنجی درباره‌ی روزه در ماه رمضان و منع ساخت مسجد). پیش از آن‌که به طور خاص به نظرسنجی‌ها بپردازم، خوب است کمی برای‌تان قصه بگویم:

راه‌نمایی و دبیرستان

جَو مدرسه‌ی راه‌نمایی و دبیرستانِ من ترکیب خنده‌داری از حضور چشم‌گیر مذهب و در همان‌حال لیبرالیسم بیش از معمولِ بقیه‌ی مدارس بود. بدین صورت که بسیاری از مسوولان مدرسه باورهای مذهبی‌ی غلیظی داشتند و از طرف دیگر به دلیل فلسفه‌ی آموزشی‌ی مدرسه و احتمالا بچه‌های کم و بیش ویژه‌ی آن نمی‌خواستند/نمی‌توانستند آن‌جا را به حوزه‌ی علمیه‌ی دیگری در قلب تهران تبدیل کنند.

نتیجه این‌که ما دو دسته معلم داشتیم: عده‌ای از دبیران با تجربه و «خوبی» بودند که الزاما باورهای مذهبی‌ی قوی‌ای نداشتند. عده‌ای دیگر که بیش‌تر خود از فارغ‌التحصیلان همان مدرسه بودند و در سال‌های دهه‌ی شصت در همان‌جا درس خوانده بودند، باورهای مذهبی‌ی کم و بیش پررنگی داشتند. از شدت باورهای آن‌ها بگویم که بعضی‌های‌شان شعرهای مذهبی می‌سراییدند و گه‌گداری مدح بزرگان انقلاب را می‌گفتند و اگر دست می‌داد در مراسم مذهبی شهیدی نیز به مدرسه می‌آورند و می‌چرخاندند (البته طبیعی است گزاره‌های‌ام بی‌درز و دقیق نیستند. بعضی‌ها فارغ‌التحصیل مدرسه بودند و همان‌جا هم معلمی می‌کردند ولی باورهای مذهبی‌ی شدیدی نداشتند).

اما با این وجود در بیش‌تر موارد شاهد «ظلم مذهبی» نبودیم. مثلا نماز تقریبا هیچ‌وقت اجباری نبود (و من می‌شنیدم که در مدارس دیگر در آن دوران ممکن بود نماز اجباری باشد؛ تصحیح‌ام کنید اگر اشتباه می‌کنم). تنها باری که به خاطر دارم تلاش فراوانی شد تا همه‌ی دانش‌آموزان در بعد از ظهری نماز اقامه کنند، در سال دوم یا سوم راه‌نمایی‌ام بود که البته سعی خیلی موفق‌ای هم نبود و دست‌کم چند نفر به نمازخانه نرفتند و مهم‌تر این‌که کس‌ای هم چیزی به‌شان نگفت. یا مثلا غذاخوردن در ماه رمضان در کلاس‌ها کاملا معمول بود. و یا با این‌که کلاس‌های مذهبی چون دینی، قرآن و گاهی متفرقه‌ای به نام پرورشی کم نبودند و گاهی معلم‌های‌شان مزخرف محض می‌گفتند، اما «شک‌گرایی در چارچوب دین» کم و بیش تحمل می‌شد. (مطلب «خاطرات قدیم و جدید، پراکنده و سوا-نشده، از دکتر محمودافشار و علامه‌حلی تا آلبرتا» را نیز بخوانید که در آن راجع به معلم‌های دینی مدرسه‌مان مفصل‌تر نوشته‌ام.)

حال اگر نگاه‌ای به بچه‌ها بیاندازیم می‌بینیم که آن‌ها نیز به دو دسته تقسیم می‌شدند. تا جایی که به نظرم می‌آید، بیش‌تر بچه‌های مذهبی نبودند. بدین معنا که نه نماز می‌خواندند و نه روزه می‌گرفتند و نه طبیعتا عشق دین داشتند. در مورد میزان باورمندی‌شان به مفهوم‌ای چون خدا یا حتی مذهب چیز زیادی نمی‌دانم. حدس می‌زنم ممکن است درصد زیادی از آن‌ها به مفهوم خدای ابراهیمی باور می‌داشتند. در همان حال عده‌ی قابل توجه دیگری هم بودند که سفت و سخت مذهبی بودند. به نظرم این عده در اقلیت بودند اما واقعا مطمئن نیستم (حدس‌ام چیزی حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد جمعیت دوره‌مان است).

نکته‌ی خوش‌حال‌کننده اینکه تا جایی که خبر دارم مشکل اساسی‌ای بین دو گروه مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها وجود نداشت. البته روابط این دو گروه الزاما بی‌نهایت صمیمانه هم نبود و ساختار گروه‌های دوستی تا حد قابل توجه‌ای به باور مذهبی‌ی افراد باز می‌گشت.

دانش‌گاه (ایران)

دانش‌گاه که رفتم، انتظار داشتم که افراد مذهبی خیلی کم باشند. مثلا حدس می‌زدم نمازخانه خلوت‌تر از نمازخانه‌ی مدرسه‌مان باشد. اما واقعیت برخلاف انتظارم بود!

تعداد افراد مذهبی در دانش‌گاه اصلا کم نبودند. نمی‌گویم ۸۰ درصد، اما شاید رفتار حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد هم‌دوره‌ای‌های‌ام رنگ و روی مذهبی داشت (این اعداد تخمین‌ای نادقیق‌اند). نمازخوان‌ها کم نبودند و روزه‌داران نیز به هم‌چنان. به طوری که به وضوع به نظرم می‌رسید که میزان مذهبی‌بودن افراد در دانش‌گاه بیش‌تر از مدرسه‌مان بود. دلیل‌اش البته چندان عجیب نیست و به نظرم هم به ترکیب جمعیتی‌ی دانش‌گاه باز می‌گشت (که برخلاف دبیرستان، اعضای‌اش از شهرهای مختلف‌ای می‌آمدند – و گمان می‌برم گزاره‌ی «نفوذ مذهب در شهرهای دیگر ایران بیش‌تر از تهران است» صادق است) و هم به وجود انواع سهمیه‌هایی که کمک می‌کرد افراد مذهبی بیش‌تر به دانش‌گاه راه یابند (چنین سهمیه‌هایی «تقریبا» برای مدرسه‌مان وجود نداشت یا اگر هم می‌بود، کم تاثیر بودند). هم‌چنین متوسط درآمد خانواده‌های دانش‌آموزان دبیرستان یا راه‌نمایی‌مان بالاتر از متوسط درآمد خانواده‌های دانش‌جویان دانش‌گاه‌مان بود (و چون قبل، گمان می‌برم میزان درآمدْ کم و بیش ارتباط معکوس‌ای با شدت باورهای مذهبی‌ی فرد داشته باشد). (توضیح‌ام در این پاراگراف البته بسیار ساده‌سازی شده است و واقعیت ماجرا و توصیف همه‌ی روابط علّی حتی اگر کاملا شناخته شده باشد -که نیست- بیش از حد یک پاراگراف می‌طلبد.)

دانش‌گاه (کانادا)

سال‌ها بعد که به کشور کانادا آمدم، فضای اطراف‌ام آشکار تغییر کرد. تقریبا برای اولین بار آدم‌هایی را دیدم که به وضوح خداناباور بودند و با این‌که شاید فراوان نبودند، اما نادیده‌گرفتنی نیز نبودند (البته طبیعی است بخش‌ای از تفاوت به این باز می‌گردد که در ایران اعتراف به خداناباوری به دلیل تبعات‌اش کم‌یاب‌تر است).

پاییز پارسال بود که یکی از انجمن‌های مسیحی نظرسنجی‌ای در سطح دانش‌گاه برگزار کرد با این سوال که آیا شما (۱) خداباورید (theist)؟، (۲) لاادری (agnostic) هستید؟ و یا (۳)‌ خداناباورید (atheist)؟ (یکی لطف کند و معادل مناسب‌ای برای agnosticism پیش‌نهاد دهد.)

نظرسنجی به مدت دو سه روز در کنج‌ای شلوغ از دانش‌گاه برگزار شد. نمی‌دانم چند نفر در آن شرکت کردند، اما در همان ده بیست دقیقه‌ای که کنار صندوق‌ها ایستاده بودم تا ببینم چه تیپ آدم‌هایی به کدام گزینه رای می‌دهند، شرکت‌کنندگان را اندک نیافتم (رای‌ها مخفی نبود – هر کس‌ای می‌رفت و بر مقوایی بزرگ چوب‌خط می‌کشید). حدس می‌زنم تعداد رای‌ها چیزی در حد و حدود چند هزار نفر بود.

خواب‌ای که دیده‌ام

در مورد نتایج نظرسنجی و هم‌چنین این‌که چه تیپ آدم‌هایی به کدامین گزینه رای دادند حرف‌ای نمی‌زنم تا آینده‌ای نه چندان دور. فقط این را بگویم که نتایج آن نظرسنجی مشتاق‌ام کرد تا کاری مشابه در وبلاگ‌ستان بکنم. اما پیش از آن‌که چنان نظرسنجی‌ای برپا کنم، تصمیم گرفتم تا یکی دو نظرسنجی‌ی اولیه انجام دهم تا دست‌ام بیاید آدم‌ها چه رفتارهایی در نظرسنجی‌ها ممکن است انجام دهند. با این‌که آن نظرسنجی‌ها بسیار ساده بودند و در آن‌ها هیچ سوال‌ای راجع به باور افراد پرسیده نشد، اما رفتار آدم‌ها هم‌چنان بسیار جالب بود. نگاه‌ای به نظرسنجی‌ی اول و دوم بیاندازید (بیایید سکه بیاندازیم (نظرسنجی و تحلیلیک تست ریاضی ساده).

نظرسنجی‌ی بعدی، درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری اخیر بود که با حضور چشم‌گیر خوانندگان وبلاگ هم‌راه بود. متاسفانه دیری نگذشت که وقایع تاسف‌آور پس از انتخابات پیش آمد و نه نای تحلیل نتایج نظرسنجی برای‌ام باقی ماند و نه تحلیل‌اش دیگر اهمیت چندان‌ای داشت.

این‌ها همه مقدمه‌ای بود برای بیان علاقه‌ی من به نظرسنجی‌های مربوط به باورهای مذهبی‌ی افراد و این‌که همیشه برای‌ام جالب بوده است بدانم جامعه‌ای که در آن می‌زیم به چه چیزهایی باور دارند و دنیا را چگونه تفسیر می‌کنند. هنوز در این سری نظرسنجی‌ها خیلی چیزها باید بررسی شوند، اما فعلا شروع می‌کنیم به جمع‌آوری نتایج‌ای که تاکنون داشته‌ایم. در نوشته‌ی بعدی نتایج نظرسنجی‌ی روزه در ماه رمضان را برای‌تان خلاصه می‌کنم. منتظر باشید!

و هر کدام از آن قوم را به زبان‌ای پراکندیم

[فیس‌بوک، داخلی، دیوار دختر مردم]

دختر خسته و نالان به زحمت بلند می‌شود و روی دیوارش به انگلیسی می‌نویسد حال‌اش خوب نیست.
پسر هم‌دردی می‌کند و به فارسی می‌پرسد چه شده است.
دختر به آلمانی جواب می‌دهم سرمای شدید خورده‌ام.
هم‌دردی‌ی بعدی به فرانسه است.