ماجرا به طور خلاصه: دختری در ایران دارد به تدریج کور میشود و پزشکان ایرانی از نجات چشماناش قطع امید کردهاند. باور این است که پزشکان انگلیسی بتوانند مشکل را حل کنند. این دختر و پدرش به سفارت انگلیس در ایران مراجعه میکند ولی سفارت به آنها ویزا نمیدهد به این بهانه که حقوق دریافتیی پدر خیلی کمتر از میزان پولای است که پدر توانسته فراهم کند و گویا از نظر سفارت یک چیزی این وسط عجیب است.
حالا محمود فرجامی هم نامهای تند و تیز به سفیر نوشته و همینها را مفصل توضیح داده است. همچنین او خواسته در خواندهشدن بیشتر نامه کمکاش کنیم. من نمیدانم واقعا پخش این نامه چه کمکی میتواند بکند (آن هم در وبلاگهای فارسی) ولی باشد، پخشاش میکنیم!
نامه را در اینجا بخوانید و پشتبندش هم این نوشته را.
—
میدانید نکتهی تلخ ماجرا چیست؟ اینکه دنیا پر از ناملایمتی است و تاکید بر هر کدام از آنها این تصور غلط را ایجاد میکند که دیگر ناملایمتیها کم اهمیتتر بودهاند در حالی که اصلا اینگونه نیست.
نه کورشدن یک انسان روا است، نه اعدام انسانها، نه جنگ عراق، نه ظلمای که بر مردم ایران میرود.
—
یک نفر دارد کور میشود؛ لطفا کمک کنید!
انسان مد نیست؛ مذهب من است
اونوقت این بوش جاكش و اون تونی بلر پدرسگ میان دم از حقوق بشر و انسانیت میزنن. (ببخشید اگه خاستی فحشاش رو حذف كن)
این همه دكتر خوب چشم تو ایران هست چطور اونا نتونستن؟ برام قابل هضم نیست. پیش اون دكترا رفتن؟ تو شیراز یه كلینیك فوق العاده چشم با پزشكهای فوق العاده وجود داره. بگذریم كه تو تهران هم كم نیستن.
قابل توجه فعالان حقوق بشر ! و فعالان مدنی !!! که الان بندگان خدا سرشون گرم دفاع از یک روزنامه نگار! تروریست هست.
حالا اگه ایران به یک جاسوس آنگولایی ویزا نمیداد روزنامه نگارای ما الان داشتن خودشون رو ….. میدادن
به نظرت این همه نامه زدن و کپی کردن اش برای سفارت کمکی می کند یا فقط عصبانی شان می کند؟ اگر یک آدم موجه از نظر آنها این نامه را برای سفارت بنویسد که خیلی بهتر است تا اینکه گله ای از وبلاگستان بریزیم سرشان انگار ارث باباشون رو می خواهند بگیرند…
متاسفم برای وضعیت این دختر خانم و اگر کمکی از دستم بر می آمد می کردم اما به نظرم این راهش نیست.
نمی دونم چرا اصلا برام مهم نبود؟:(
فکر کنم دارم بی رحم و خشن میشم
اصلا انگار نه انگار
😦
من یه آدم خشن و بی احساس بیش نیستم
آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید…
یک نفر …
من الان اون «آدم» هام؟:(
«انسان مد نیست؛ مذهب من است»
آخر این نوشته بود مثل اینکه کارشون داره درست می شه!
….الان حالم بهتره!
بای:(
به بوگی: من بر این باور نیستم که زمانای که بوش یا هر کس دیگری از حقوق بشر یا چیزهایی از این دست صحبت میکند، نیتاش خالصانهتر از آن زمانای باشد که ا.ن. یا انواع عالیجنابان رنگینپوش از چنان مفاهیمای سخن میگویند. آدمها آدماند و اگر قدرت داشته باشند و یوغای بر گردنشان نباشد به فساد کشیده میشوند.
در مورد این بیمار تقریبا چیزی نمیدانم. اینکه اصلا چرا باید به انگلیس برود و آیا اگر برود فایدهای دارد و یا سوالای که مطرح کردید که چرا چشمپزشکان ایران نتوانستهاند مشکل را حل کنند.
به یکشنبههای بهشت: به آن موضوع هم میرسیم. به هر حال بهتر نیست بیشتر سعی کنیم راهِ مشارکت و همکاری را پیدا کنیم تا اینکه همدیگر را متهم به این یا آن کنیم؟
به رامین: اول از همه بگویم که نمیدانم مکانیزم دقیق رفتارهای اجتماعی و تاثیرشان چیست. مخصوصا رفتارهایی که از نرم فاصله میگیرند.
بعد بگویم که شاید این همه نامهای که دریافت میکنند منجر به عاصیکردنشان شود. این میتواند بد باشد، میتواند خوب باشد. نمیدانم. اما میتوانم تصور کنم که عاصیکردن یک زورگو چیز بدی نیست. بدش را هم میتوانم تصور کنم. به هر حال این همان چیزی است که به آن میگویند «فشار افکار عمومی».
حال دو سوال: (۱) فرد موجه یعنی که؟ (۲) راهاش چیست؟
Please don’t forget the poor kids in the Guantanano (koodakan e bi sarparast e Guantanamo) 😀
به سامان: اجازه دهید بخشِ آخر نوشتهام را دوباره کپی کنم: «میدانید نکتهی تلخ ماجرا چیست؟ اینکه دنیا پر از ناملایمتی است و تاکید بر هر کدام از آنها این تصور غلط را ایجاد میکند که دیگر ناملایمتیها کم اهمیتتر بودهاند در حالی که اصلا اینگونه نیست.
نه کورشدن یک انسان روا است، نه اعدام انسانها، نه جنگ عراق، نه ظلمای که بر مردم ایران میرود.»
جناب سولوژن، منظور من هم این نیست كه مثلا این یارو از اون یكی بهتره. منظور من اینه كه همه سیاستمدارا از یه قماشن. البته بینشون استثناهایی هم هست. اما نكته این جاست كه جالبه كه همون آدمهایی كه دارن بیشتر از همه دم از حقوق بشر میزنن حقوق بشر رو زیر پا میزارن.
امروز با یكی از دوستا در مورد رفتاری كه كارمندهای سفارتخونه ها تو تهران با ایرانی ها دارند صحبت می كردیم و انواع و اقسام توهینهایی كه به این ملت می شه و متاسفانه این ملت هم بدون هیچ اعتراضی اون رو می پذیرن. جناب سولوژن، آیا یك كارمند سفارتخونه تو جاهای دیگر دنیا اینقدر اجازه داره كه توهین آمیز با مردم اون كشور رفتار كنه؟ من قبول دارم كه دولت ما باعث این رفتاره. اما وقتی یكی میاد و دم از حقوق بشر می زنه یعنی حقوق انسان ها رو از مسائل حقوقی دولتها جدا دونه و میاد این شعار رو می ده و بعد به دلیل مخالفت با یك دولت به اون ملت توهین می كنه
جناب سولوژن، منظور من هم این نیست كه مثلا این یارو از اون یكی بهتره. منظور من اینه كه همه سیاستمدارا از یه قماشن. البته بینشون استثناهایی هم هست. اما نكته این جاست كه جالبه كه همون آدمهایی كه دارن بیشتر از همه دم از حقوق بشر میزنن حقوق بشر رو زیر پا میزارن.
امروز با یكی از دوستا در مورد رفتاری كه كارمندهای سفارتخونه ها تو تهران با ایرانی ها دارند صحبت می كردیم و انواع و اقسام توهینهایی كه به این ملت می شه و متاسفانه این ملت هم بدون هیچ اعتراضی اون رو می پذیرن. جناب سولوژن، آیا یك كارمند سفارتخونه تو جاهای دیگر دنیا اینقدر اجازه داره كه توهین آمیز با مردم اون كشور رفتار كنه؟ من قبول دارم كه دولت ما باعث این رفتاره. اما وقتی یكی میاد و دم از حقوق بشر می زنه یعنی حقوق انسان ها رو از مسائل حقوقی دولتها جدا می دونه و میاد این شعار رو می ده و بعد به دلیل مخالفت با یك دولت به اون ملت توهین می كنه خوب تكلیفش روشنه. در اون مورد كه رامین گفته پرسش اینجاست كه مگر نه این كه یكی از وظایف اصلی تعریف شده یك سفارت خانه صدور روادید برای سفر به اون كشوره. خوب وقتی این وظیفه رو انجام ندادن باید بهشون گوشزد كرد. حتا اگه لازم باشه توسط فشار افكار عمومی. چرا فكر می كنیم كه همیشه باید حق رو با التماس گرفت؟
واله دورغ چرا تا قبر آ آ آ
نفهمیدم چی گفتی
بوگیی عزیز!
منظور من هم تایید سخنان شما بود.
در مورد سفارتخانهها هم به نظرم میآید که خیلی وقتها مشکل از هموطنان خودِ ماست که در سفارتخانهها کار میکنند. من در مورد سفارت کانادا که خودم تجربه داشتهام میتوانم بگویم که اگر توهینای انجام میشود نه از سفیر که از دربان و مصاحبهگر و غیره و غیره است که خود ایرانیاند.
البته چه انتظاری هم داریم؟ چرا باید سفارتخانهمان تفاوتای داشته باشد با خیابان و وزارتخانه و خانههایمان؟
من با ایدهی گوشزد عمومی موافقام.
من مثلا فکر می کنم اگر یه نفری را پیدا کنند که رابطه داشته باشد با آدمهای سفارت بریتانیا در تهران تماس بگیرید خیلی بهتر باشد. یا حتی با بخش بی بی سی فارسی تماس بگیرد و از طریق آنها کانالی بزند. آنقدرها قضیه ویزای یک بیمار چیز عجیبی نیست که طومار اعتراض احتیاج داشته باشد.
ضمنا من فکر نمی کنم در انگلیس کار فوق العاده ای انجام شود که در جاهای دیگر دنیا انجام نمی شود. حتی اگر انگلیس ویزا نداد خیلی جاهای دگیر می شود اقدام کرد.
امیدوارم ایشون زود خوب بشن …
به رامین: کاری ندارم که این کار آنها بهینه است یا نه. و همچنین با تو موافقام که به احتمال زیاد این کار هم در انگلیس انجامپذیر است و هم در خیلی جاهای دیگر. در ضمن نمیدانم آنها کاری را که تو پیشنهاد کردهای کردهاند یا خیر. تو میدانی؟
اما به نظرم تبعات این کار بیش از حل یک پروندهی خاص است.
تفاوت اصلیی من و خیلیهای دیگر (از جمله تو) در نوع نگاهام به «عمل اجتماعی» است. به نظرم بحثکردن در یک مورد خاص -آن هم نه آنای که من انجاماش داده باشم- کم فایده است. میتوان بحث را مجردتر انجام داد.
با اجازه از جناب سولوژن (این جا وبلاگ ایشونه و اصولن بحث با دیگر اعضا در این وبلاگ كمی به دور از ادبه و از این بابت معضرت می خام)
رامین عزیز، اون روشهایی كه شما پیشنهاد دادید برای حل اون پرونده خاص ممكنه مفید باشه اما آیا می تونه ضامن این هم باشه كه این قضیه دوباره تكرار نشه؟
به نظر من در این جور موارد مهمتر از حل اون مشكل خاص پیشگیری از تكرار اونه.
ببخشید باید می نوشتم معذرت 🙂
یكی از مشكلاتی كه در الفبای زبان ها وجود داره بحث افزونگی (Redundancy) در بعضی حروف اوناست. البته در اصل و ابتدا این افزونگی وجود نداشته و مثلن «ض»، «ز»، «ذ» و «ظ» دارای تلفظ های متفاوتی بودن اما آیا در زمان حال كه ما همه اونا رو به یك شكل در زبان فارسی تلفظ می كنیم باز هم باید به همین تعداد حروف برای ادای اون صدا داشته باشیم؟
به سولو و بوگی: راستاش من به فکر حل ریشهای مشکل نبودم و نیستم بلکه به فکر چشم این دختر خانم بودم.
راستاش من عملگرا هستم و این تفاوت دیدگاه من است با رویکرد شما. به هرحال فکر کنم به اندازه کافی بحث کردیم راجع به این موضوع. سولوژن پست بعدی، لطفا!
به رامین: عجیب است چون اتفاقا من هم خودم را در این موضوعات عملگرا میدانم!
سولوژن عزیز خیلی ممنونم. این نامه در وهلهی اول کاملا کاربردی بود و برای ویزای پریسا که تا الان خوشبختانه خوب عمل کرده و سفارتخانه قول داده به زودی ویزا رو بده (که قبلا با تمام مدارک و خواهش و تماناها گفته بود نمی دم!) در وهله ی بعدی اعتراضی به رفتار توهین آمیز سفارتخانه های خارجی به طور کلی. فشار افکار عمومی خیلی کارها می تونه بکنه. مطمئن باشید.
خوشحالم قضیه ختم به خیر شد(: راستی به سولو: من فکر کردم میگی راست میگی من هم می خواستم پست جدید بفرستم(:
راستی سولو می خواهی بحث را دوباره راه بیاندازم؟ عملگرا در مورد عمل اجتماعی منظور است؟ خب شاید من بیشتر نتیجه گرا باشم تا عملگرا… (: تو چطور؟
به رامین: گمانام نیاز به توضیح مفصلتری داشته باشد که دقیقا به چه چیزی فکر میکنم. جدا از اینکه ممکن است نظراتام در طول سالهای مختلف عوض شود. یعنی هنوز تصمیم قاطع نگرفتهام که راه درست چیست.
اگر گرفتاری های شخصی ادمها بگذارد…..زود به سن سی سالگی نرسند ….از دوستی شنیدم که سی سالگی پایان آرمان خواهیست.
نمی دونم چرا یاد این sms هایی افتادم که می گویند این رو که خوندی به 10 نفر دیگه هم بفرست.
به روجا: سی سالگی سنای است که شخص به احتمال زیاد ازدواج کرده و همچنین کاملا محتمل است که بچهای هم داشته باشد، نه؟!
به نامدار: نامدار جان! سایتِ نویات مبارک!
نه لزوما .. اینجا سی ساله های زیادی هستند که هنوز ازدواج نکردند . اما منظور من از سی سالگی سی سالگی ذهنی بود . زمانی که فقط به دنبال رفع نیاز های روز مره ات میگردی و ذهن توان آرمان خواهی را خود به خود از دست میدهد . یا خسته میشود .
البته من معتقدم کسی که بچه دارد تنها وظیفه اش تامین خوشبختی بچه اش است و حق هیچ کار دیگری ندارد 🙂
خیر من این رو قبول ندارم كه 30 سالگی آخر خط آرمان خاهیه.
به روجا: ازدواج یک مثال بود که شاید هم خیلی عمومیت نداشت. بیشتر منظورم غمِ نان بود. اگر مجبور باشی روزی دوازده ساعت سگدو بزنی و بقیهی موارد هم رمغای در جانات نباشد، شاید سخت باشد همچنان آرمانخواه بمانی. البته آرزوی من این است که سخت نباشد، اما … !
به بوگی: من هم چنین امیدی دارم!
🙂
غصه نخورید
30 سالگی یا 20 سالگی نداره!:)
البته جوانی آدم ها مثل تفاوتی که در ارزش پوله با توجه به مکان های مختلف و تعریف عمر مفید فرق داره!
مهم احساس آدم هاست
و شاید هدفشون از زندگی
بعضی ها ترجیح می دهند دانشمند شوند
بعضی ها خسته می شوند
من فکر کنم تا 8 سال دیگه به آرزوی الانم رسیده ام و دارم به داشتن آرزوهای جدید فکر می کنم!:)شایدم دارم فکر می کنم چقدر…!