یادم نرود که بگویم هزارتوی تنهایی در آمده است و من هم نوشتهای دارم با عنوان «گزارههایی دربارهی تنهایی».
پیش از ادامه بگویم که از خواندن نظرهایتان خوشحال میشوم.
تنهایی چیست؟
آیا میتوان به توصیفای جامع و مانع دربارهی تنهایی رسید؟ توصیفای به اندازهی کافی ساده ولی در همان حال در برگیرندهی حالتهای مختلفای که یک انسان به طور معمول آن را به تنهایی نسبت میدهد.
من نیز مثل اکثر افراد تنهایی را -یا کمینه جنبههایی از آن را- حس کردهام. گاهی از تنهایی لذت بردهام و گاهی نیز آن را سخت نامطلوب یافتهام. اما وقتی که قرار شد دربارهی تنهایی بنویسم، متوجه شدم که چیز زیادی از ماهیت آن نمیدانم. در واقع اگر کسای از من میپرسید «تنهایی چیست؟» پاسخای نداشتم جز اینکه با چند مثال دربارهی تنهایی سخن بگویم.
این نوشته تلاشای است برای درک بهتر «تنهایی» به صورت عام. سعی میکنم تا تنهایی را نه با بیان تجربهی تنها-بودگیی سوژهی تنها که با تحلیل تجربههای پیشین تنهایی در بافتای تنهایینزده توصیف کنم.
بگذارید قدم به قدم با هم تعریف دقیقتری از تنهایی ارایه دهیم. اولین تلاشمان -یا شاید هم تلاش من- ارایهی دو تعریف زیر از تنهایی است.
(ادامه …)
fascinating memo.