۱-لازم نیست دانشات دقیق باشد تا درست رفتار کنی. ممکن است بر اساس دانش نادرست نیز رفتار درست یا حتی بهینهای داشته باشی.
۲-رفتار درستات ممکن است باعث شود که دقت دانشات نسبت به موضوع به تدریج بیشتر نشود. گاهی رفتار نادرست به عمیقشدن دانشات کمک میکند.
۳-مطالعهی جانبی، جلسات brainstorming و تلاش برای انجام راه ناشناخته (و به زعمات نادرست) از جمله مواردی هستند که به دقیقتر شدن دانشات کمک میکنند.
۴-نظرات بالا تاویلای زبانی و در بافت گستردهی شناختِ انسانی از مفاهیمای است که در بافتای علمی میشناسم. در واقع دو مجموعه دانش مخ�لف علمی به چنین تفسیری منجر شده است. تا جایی که میدانم آن دو خیلی مستقیم به هم ربط ندارند (گرچه ربط غیرمستقیمشان واضح است). ارتباط آن دو به هم برای هر دوی زمینهها میتواند مفید باشد.
۵-خلاصه اینکه بر هیچ باوری بیش از حد باور نداشته باش. گاهی تجربههایی انجام بده که موافق باورهایات نباشد. البته خیلی وقتها محیط مجبورت میکند که بر خلاف باورهایات عمل کنی. در آن صورت دیگر لازم نیست آگاهانه و از قصد دانشات را تغیر دهی.
«I have never let my schooling interfere with my education.» – Mark Twain
یاد یه ضرب المثل چینی افتادم که میگه : ادم اهمق تجربه های دیگرون رو تجربه می کنه
حرفهایی که زدید خیلی شبیه نظریات Paul Feyerabend بود. شاید موقعی در موردش نوشتم.
به آرماتیل: این جمله را شنیده بودم گرچه یادم نبود از چه کسای است. جالب است و موافقام در معنایی. موضوع این است که چه چیزی را به تو آموزانده باشند.
به امیرحسین: بله! البته من دقیقا مطمئن نیستم حرفهای من مستقیم چنان چیزی را نتیجه دهد. اما به هر حال در یک بافت معنایی قرار دارند: راجع به دانش انسانیاند.
به پسر فهمیده: منتظرم دربارهاش بنویسید. من چیز زیادی راجع به این فیلسوف نمیدانم.
درود خیلی زیبا مینویسی به ویژه اون نوشته گورستان وبلاگها عالیه خوشحال میشم به وبلاگ من هم سری بزنی و نگرش بدی